سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه جلسه 1042)فلا اقسم بمواقع النجوم (حدیث و تدبر)

 

حدیث

1) از امام باقر و امام صادق (ع) روایت شده که «مواقع النجوم» رجم کردن [= راندن] شیاطین توسط آنهاست [ظاهرا اشاره به آیه 5 سوره ملک است: وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطین] و روال مشرکان این بود که به آنها [= نجوم] قسم می‌خوردند؛ پس خداوند سبحان فرمود: «پس من به آنها قسم نمی‌خورم.»

مجمع البیان، ج‏9، ص341

روی عن أبی جعفر و أبی عبد الله (ع) أن مواقع النجوم رجومها للشیاطین و کان المشرکون یقسمون بها فقال سبحانه فلا أقسم بها.

درباره مذمت چنین سوگندی، روایاتی در ذیل آیه بعد خواهد آمد ان شاءالله.

 

2) الف. بکر بن محمد می‌گوید:

امام صادق (ع) فرمود: یکبار رسول الله (ص) تب کرد و جبرئیل آمد و این «عوذه» [دعایی که برای پناه دادن مریض به خداوند استفاده می‌شود] را آورد، گفت:

بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ- یَا مُحَمَّدُ- وَ بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِیکَ، وَ بِسْمِ اللَّهِ مِنْ کُلِّ دَاءٍ یَعْنِیکَ [یُعْیِیکَ]، وَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِیکَ، وَ بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِیکَ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ

(به نام خدا تو را پناه دادم - اى محمد-؛ و به نام خدا تو را شفا دادم؛ و به نام خدا از هر دردى که درمانده‏ات کند، به نام خدا و خدا شفادهنده‌ی تو است؛ و به نام خدا آن را بگیر و تو را گوارا باد؛ به نام خداوند رحمن رحیم؛ «پس سوگند نخورم به موقعیت‌های ستارگان» (واقعه/75) قطعا به اذن خداوند بهبود یابی»

بکر گوید: من از ایشان «رقیه»ای (= دعای مریض) براى تب درخواست کردم و ایشان این حدیث را برایم باز گفت.

قرب الإسناد، ص42؛ الکافی، ج‏8، ص109[1]

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِی‏ قال قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ:

«حُمَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَعَوَّذَهُ فَقَالَ: بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ- یَا مُحَمَّدُ- وَ بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِیکَ، وَ بِسْمِ اللَّهِ مِنْ کُلِّ دَاءٍ یَعْنِیکَ [یُعْیِیکَ]، وَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِیکَ، وَ بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِیکَ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ»

قَالَ بَکْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ: فَسَأَلْتُهُ عَنْ رُقْیَةِ الْحُمَّى فَحَدَّثَنِی بِهَا [بِهَذَا].

ب شبیه این مطلب را عمرو بن ذی‌فر و تغلبه جمالی این چنین از امیرالمومنین ع روایت کرده‌اند:

یکبار رسول الله (ص) تب کرد و جبرئیل آمد و این «عوذه» [دعایی که برای پناه دادن مریض به خداوند استفاده می‌شود] را آورد، گفت:

«بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ، بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِیکَ مِنْ کُلِّ دَاءٍ یُؤْذِیکَ، بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِیکَ، بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِیکَ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ» لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ.»

(به نام خدا تو را پناه دادم؛ و به نام خدا تو را شفا دادم از هر دردى که اذیتت کند، به نام خدا و خدا شفادهنده‌ی تو است؛ و به نام خدا آن را بگیر و تو را گوارا باد؛ به نام خداوند رحمن رحیم؛ «پس سوگند نخورم به موقعیت‌های ستارگان؛ که همانا این سوگندی است - که اگر بدانید - عظیم است» (واقعه/75) قطعا به اذن خداوند عز و جل بهبود یابی».

پس پیامبر از زمین‌گیری [ای که به خاطر بیماری برایش رخ داده بود] رها شد و به جبرئیل فرمود: این چه «عوذه» کارآمدی است!

گفت: این از خزانه‌ای در آسمان هفتم است.

طب الأئمة علیهم السلام (ابنا بسطام، عبد الله و حسین‏؛ قرن4)، ص38

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمَّارٍ الدُّهْنِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرٍو ذِی فَرٍّ و تَغْلِبَةَ الْجَمَالِیِّ قَالا سَمِعْنَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ:

حُمَّ رَسُولُ اللَّهِ ص حُمَّى شَدِیدَةٌ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ص فَعَوَّذَهُ وَ قَالَ «بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِیکَ مِنْ کُلِّ دَاءٍ یُؤْذِیکَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِیکَ بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِیکَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ.» فَأُطْلِقَ النَّبِیُّ ص مِنْ عِقَالِهِ فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ هَذِهِ عُوذَةٌ بَلِیغَةٌ. قَالَ هِیَ مِنْ خِزَانَةٍ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَةِ.

ج. همچنین این مطلب در مکارم الأخلاق، ص391[2] و ص399[3] نیز از امام صادق ع روایت شده است و در پایان نقل دوم این عبارت آمده است:

وَ یَشُدُّ التَّعْوِیذَ فِی عُنُقِ الْمَحْمُومِ: و سپس این تعویذ (= دعای برای مریض) را به گردن شخص تب‌دار ببندد.

 

3) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

من با مردی در زمینی شریک بودیم؛ ‌و او اهل علم تنجیم (علم نجوم احکامی) بود و حساب می‌کرد در زمانی که برای او ساعت سعد (خوشبختی) و برای من ساعت نحس بود [برای تقسیم محصول] بیرون می‌رفتیم؛ ولی وقتی قسمت کردیم سهم بهتر از آن من شد؛ او دست راستش را روی دست چپش زد و گفت: هرگز مانند امروز را ندیده بودم.

گفتم: وای بر تو؛ چرا؟

گفت: من متخصص نجوم هستم و زمانی را برای رفتن انتخاب کردم که برای تو ساعت نحس باشد و برای من ساعت سعد؛ با این حال وقتی تقسیم کردیم سهم بهتر از آن تو شد.

گفتم: بگذار برایت حدیثی را نقل کنم از پدرم؛ که رسول الله ص فرمود: ‌هرکس خوش دارد که خداوند نحوست روزش را مرتفع سازد پس آن روزش را با صدقه آغاز کند که خداوند بدان سبب نحسی روزش را مرتفع گرداند؛ و ‌هرکس خوش دارد که خداوند نحوست شبش را مرتفع سازد پس آن شبش را با صدقه آغاز کند که خداوند بدان سبب نحسی شبش را مرتفع گرداند؛ و به او گفتم که من امروز خروجم را با صدقه آغاز کردم؛ ‌که این بهتر است برای تو از علم تنجیم.

الکافی، ج‏4، ص6-7

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَ رَجُلٍ قِسْمَةُ أَرْضٍ وَ کَانَ الرَّجُلُ صَاحِبَ نُجُومٍ وَ کَانَ یَتَوَخَّى سَاعَةَ السُّعُودِ فَیَخْرُجُ فِیهَا وَ أَخْرُجُ أَنَا فِی سَاعَةِ النُّحُوسِ فَاقْتَسَمْنَا فَخَرَجَ لِی خَیْرُ الْقِسْمَیْنِ فَضَرَبَ الرَّجُلُ یَدَهُ الْیُمْنَى عَلَى الْیُسْرَى ثُمَّ قَالَ مَا رَأَیْتُ کَالْیَوْمِ قَطُّ.

قُلْتُ وَیْلَ الْآخَرِ وَ مَا ذَاکَ؟

قَالَ إِنِّی صَاحِبُ نُجُومٍ أَخْرَجْتُکَ فِی سَاعَةِ النُّحُوسِ وَ خَرَجْتُ أَنَا فِی سَاعَةِ السُّعُودِ ثُمَّ قَسَمْنَا فَخَرَجَ لَکَ خَیْرُ الْقِسْمَیْنِ فَقُلْتُ أَ لَا أُحَدِّثُکَ بِحَدِیثٍ حَدَّثَنِی بِهِ أَبِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَدْفَعَ اللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ یَوْمِهِ فَلْیَفْتَتِحْ یَوْمَهُ بِصَدَقَةٍ یُذْهِبُ اللَّهُ بِهَا عَنْهُ نَحْسَ یَوْمِهِ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُذْهِبَ اللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ لَیْلَتِهِ فَلْیَفْتَتِحْ لَیْلَتَهُ بِصَدَقَةٍ یَدْفَعُ اللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ لَیْلَتِهِ فَقُلْتُ وَ إِنِّی افْتَتَحْتُ خُرُوجِی بِصَدَقَةٍ فَهَذَا خَیْرٌ لَکَ مِنْ عِلْمِ النُّجُومِ.

ب. در روایتی، امام سجاد ع انواع گناهان را از حیث آثاری که دارند توضیح می‌دهند؛ در فرازی از آن می‌فرمایند:

و اما گناهانی که هوا را تیره و تار می‌کند جادوگری و کهانت و ایمان به تنجیم (نجوم احکامی) و تکذیب کردن [قضا و] قدر و عاق والدین شدن است.

معانی الأخبار، ص271

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا خَالِدٍ الْکَابُلِیَّ یَقُولُ سَمِعْتُ زَیْنَ الْعَابِدِینَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُ الذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ الْبَغْی‏ ...

وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُظْلِمُ الْهَوَاءَ السِّحْرُ وَ الْکِهَانَةُ وَ الْإِیمَانُ بِالنُّجُومِ وَ التَّکْذِیبُ بِالْقَدَرِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْن‏.

 

4) الف. محمد بن غانم می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم که نزد ما جماعتی هستند که می‌گویند علم تنجیم (نجوم احکامی) از رویا صحیح‌تر است.

فرمودند: آن صحیح بود تا پیش از آنکه خورشید برای یوشع بن نون و برای امیرالمومنین ع برگردد؛ اما چون خداوند متعال خورشید را برای این دو برگرداند علمای علم تنجیم راه را گم کردند؛ برخی سخنشان درست درمی‌آید و برخی خطا.

فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم (سید بن طاوس)، ص87

رَوَیْنَاهُ بِإِسْنَادِنَا إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیِّ فِی کِتَابِ تَفْسِیرِ الرُّؤْیَا بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ غَانِمٍ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عِنْدَنَا قَوْمٌ یَقُولُونَ النُّجُومُ أَصَحُّ مِنَ الرُّؤْیَا.

فَقَالَ ع: کَانَ ذَلِکَ صَحِیحاً قَبْلَ أَنْ تُرَدَّ الشَّمْسُ عَلَى یُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَمَّا رَدَّ اللَّهُ تَعَالَى الشَّمْسَ عَلَیْهِمَا ضَلَّ عُلَمَاءُ النُّجُومِ فَمِنْهُمْ مُصِیبٌ وَ مِنْهُمْ مُخْطِئٌ.

ب. از امام صادق ع درباره نجوم (علم تنجیم؛ یا نجوم احکامی)‌سوال شد؛

فرمودند: کسی علم بدان ندارد مگر اهل خانه‌ای از عرب و اهل خانه‌ای از هند.

الکافی، ج‏8، ص331

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَمَّنْ‏ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

سُئِلَ عَنِ النُّجُومِ؛ قَالَ: مَا یَعْلَمُهَا إِلَّا أَهْلُ بَیْتٍ مِنَ الْعَرَبِ وَ أَهْلُ بَیْتٍ مِنَ الْهِنْدِ.

تدبر

1) «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ»

این آیه از آیاتی است که آشکارا ظرفیت معانی متعددی دارد؛ و جالب اینجاست که اغلب این معانی در احادیث و تفاسیر مورد توجه و استناد قرار گرفته است؛ مهمترین عاملی که موجب تکثر این معانی در این آیه شده است؛ یکی حرف «لا» قبل از قسم است؛ و دیگری حقیقی یا استعاری بودن تعبیر «نجوم»؛ که با ضرب اینها در همدیگر تعداد معانی‌ای که می‌تواند از این آیه اراده شود بسیار فزونی می‌یابد. اهم این معانی بدین قرارند:

الف. ناظر به حرف «لا»:

الف.1. «لا» در همان معنای رایج «نفی» به کار رفته باشد: «سوگند نمی‌خورم به مواقع النجوم»؛ آنگاه (با توجه به تکثر معانی «مواقع النجوم» مقصود این است که:

الف.1.1 نفی همراهی با مشرکان است؛‌ یعنی از این جهت که مشرکان به ستارگان قسم می‌خوردند می‌گوید من به این قسم نمی‌خورم. (حدیث1، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص341)

الف.1.2. لازم نیست به این مساله سوگند بخورم چون مطلب واضح‌تر از آن است که نیاز به سوگند داشته باشد. به تعبیر دیگر، مطلب بقدری عظیم است که سوگند نخوردنم در حد سوگند خوردن است؛ دیگر چه رسد که بخواهم سوگند هم بخورم و یا شبیه این حالت که کسی می‌گوید «من فلانجا نروم در حالی که فلانی منتظر من است؟» (ابومسلم، مجمع البیان، ج‏9، ص341[4])

الف.1.3. سوگند نخوردن از باب عدم باور مشرکان است؛‌یعنی بدان سوگند نمی‌خورم چون شما بدان باور ندارید.

الف.2. معنای جدیدی (جز تاکید) نداردکه به لحاظ نحوی دو گونه تحلیل شده است:

الف.2.1. لا زائده و برای تاکید است؛ یعنی معنای اضافی‌ای در جمله وارد نمی‌کند؛ و عبارت به همان معنای «سوگند می‌خورم» و صرفا برای تاکید قسم است. (سعید بن جبیر، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص341[5]؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص349[6])

الف.2.2. «لا» در اصل همان «لَ‍» (لام تاکید) بوده که فتحه‌اش بقدری در تلفظ اشباع شده که به صورت الف درآمده است. (البحر المحیط، ج‏10، ص91[7])

الف.3. «لا» مستقل از فعل بعد از آن است؛ و عکس‌العمل و ردی است به دیدگاهها و سخنان کفار؛ یعنی: چنین نیست که شما گمان می‌کنید که [آخرتی نباشد یا] قرآن سحر و شعر و کهانت باشد؛ و سپس کلام از ادامه آن با یک سوگند شروع می‌شود؛ (مجمع البیان، ج‏9، ص341[8])

ب. ناظر به تعبیر «مواقع النجوم»:

ب.1. ناظر به همین ستارگان آسمان است؛ آنگاه:

ب.1.1. مقصود موقعیتهای ستارگان آسمان (محل طلوع و غروب آنها) است (مجاهد و قتاده؛ به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص341[9] و الدر المنثور، ج‏6، ص161[10])؛ که می‌تواند محل طلوع و غروب آنها باشد، ‌یا فقط محل غروب آنها، ویا جایگاههای آنها در آسمان در هر برج و منزل‌گاهی، و یا از این حیث که آنها مایه رجم شیاطین معرفی شده‌اند، ویا جایگاهشان در روز قیامت وقتی که تیره و تار می‌شوند باشد (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص426[11]) که در این صورت:

ب.1.1.1. می‌تواند قسم نخوردن باشد از باب اینکه مشرکان نزول باران و ... را به این مرتبط می‌دانستند و به آن سوگند می‌خوردند و خداوند می‌خواهد با آنها مخالفت کند. (حدیث1؛ به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص341[12])

ب.1.1.2. می‌تواند قسم خوردن باشد از باب نظمی که خداوند در این ستاره‌ها قرار داده؛ به نحوی که ارتباطی با وقایع زمینی پیدا می‌کند؛ هرچند که علم آن به طور کامل در اختیار مدعیان علم تنجیم نیست (حدیث3) و فقط معدود انسان‌هایی بدان دست دارند (حدیث4).

ب.1.2. مقصود سوگند خوردن به تیره و تار شدن آنها در روز قیامت باشد (حسن بصری، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص341[13]) یعنی اشاره است به آیه «وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت‏» (تکویر/2)

ب.2. «نجوم» روحانی باشد؛‌ یعنی نفوس سالک به سوی عالم لاهوت؛ و آنگاه «مواقع» آن یعنی منازل و مقاماتی که سالک در مسیر سلوکی خود طی می‌کند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص45[14])

ب.3. «نجوم» استعاره‌ای است برای قرآن کریم [شاید از آن جهت شباهت قرآن در هدایتگری با این نکته که راه‌یابی در بیابان بر اساس موقعیت ستاره‌ها انجام می‌شد]؛ و شاهد بر این مدعا هم ادامه آیات است که می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ؛ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ» (واقعه/76-77)؛ آنگاه

ب.3.1. مقصود از «نجوم قرآن»:

ب.3.1.1. نزول تدریجی قرآن باشد که همانا «نجوماً» (قطعه قطعه و آیه آیه؛ همچون دانه دانه ستارگان) نازل شد. (ابن عباس، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص341[15]) بدین صورت که در شب قدر از آسمان اعلی به آسمان دنیا یکجا نازل شد؛ اما از آسمان دنیا به زمین «نجوما» (یعنی چند آیه چند آیه) نازل گردید. (ابن عباس، به نقل از الدر المنثور، ج‏6، ص161[16])

ب.3.1.2. ‌استعاره‌ای باشد برای محکمات قرآن. (ابن مسعود و مجاهد، به نقل از الدر المنثور، ج‏6، ص161[17])

ب.3.1.3. ‌استعاره‌ای باشد برای آیات مستقر قرآن کریم از اولش تا به آخرش (ابن عباس، به نقل از الدر المنثور، ج‏6، ص161[18]

ب.3.2. و مقصود از «مواقع» نجوم قرآن:

ب.3.2.1. قلب‌های بندگانش باشد؛ خواه فرشتگان یا خود پیامبران و مومنان صالح. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص426)

ب.3.2.2. معانی قرآن و احکامی که در قرآن وارد شده، باشد. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص426[19])

ب.4. از آن جهت که در قدیم با ستاره‌ها راه‌یابی در بیابان انجام می‌شد «نجوم» استعاره‌ای است برای اهل بیت و امامان هدایت (در جلسه بعد احادیثی ناظر به این معنا خواهد آمد)؛ آنگاه مقصود می‌تواند این باشد که:

ب.4.1. به خاطر جایگاه آنها نزد خداوند، به این جایگاه آنان قسم می‌خورم.

ب.4.2. به خاطر باور نداشتن شما به موقعیت‌های این ستارگان آسمان هدایت انسان، بدانها قسم نمی‌خورم.

تبصره:

در روایات نبوی تعابیری نظیر «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ النُّجُومِ فِی السَّمَاءِ کُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْم: مثل اهل بیتم مثل ستارگان در آسمان است که هر ستاره‌ای غایب شود ستاره دیگری طلوع می‌کند‏» (الغیبة للنعمانی، ص84؛ الأمالی (للصدوق)، ص269) آمده است که اهل بیت علیهم اسلام به ستارگان تشیه شده است؛ و احتمال فوق مبتنی بر این احادیث مطرح شد

در ازای این احادیث، حدیثی جعل کردند و به پیامبر ص نسبت دادند که «أصحابى کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم: اصحابم همانند ستارگان ‏آسمان‌اند که به هریک اقتدا کنید هدایت می‌شوید». شواهد فراوانی بر جعلی بودن این حدیث هست:

هم آیات متعدد قرآن کریم که بسیاری از کسانی را که همراه و مصاحب (= اصحاب) ‌پیامبر ص بودند را منافق می‌خواند (اهل سنت هرکس که یکبار پیامبر ص را دیده باشد جزء‌اصحاب می‌دانند و می‌گویند منافقان افراد کاملا معینی بودند در حالی که قرآن صریحا می‌فرماید برخی از اهل مدینه منافقند که حتی توی پیامبر هم آنها را نمی‌شناسی؛ توبه/101[20]

هم روایات متعدد از اهل سنت؛ ‌بویژه روایاتی که از خود پیامبر ص نقل کرده‌اند که خداوند در قیامت خطاب به رسول الله می‌فرماید «یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، إِنَّهُمْ کَانُوا یَمْشُونَ بَعْدَکَ الْقَهْقَرَى: ای محمد تو نمی‌دانی بعد از تو چه بدعتهایی پدید آوردند؛ آنها بعد از تو به پشت سرشان برگشتند» (مسند البزاز، ج1، ص314؛ تفسیر ابن کثیر، ج5، ص423، النهایة، ج4، ص129)

و هم اختلافی که بین اصحاب افتاد تا حدی که برخی تا آخر عمر با هم قهر کردند (قهر حضرت فاطمه با ابوبکر به تصریح عایشه فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ صحیح بخاری4/1549؛ صحیح مسلم3/1380) و برخی به قتال با همدیگر پرداختند و انسانهای فراوانی در این قتال کشته شدند (مانند جنگ جمل و صفین) به خوبی نشان می‌دهد که این گونه نیست که هرکس از هر صحابی‌ای پیروی کند حتما هدایت شود.[21]

 

2) «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ»

تا آیات قبل همگی مواخذه‌هایی بود که یکی از آفرینش‌های خدا را به انسان تذکر می‌داد؛ از اموری که انسان خود را در ایجاد آن بسیار دخیل می‌دید تا اموری که تقریبا هیچ دخالتی در آن نداشت (پدید آمدن فرزند؛ به بار آوردن کشتزار؛‌باراندن باران؛ و ایجاد ظرفیت آتش گرفتن در درخت). اما یکدفعه سراغ قسم خوردن به جایگاه ستارگان رفت. چرا؟

الف. همه آنچه ذکر شد از جنس آیات انفسی و آفاقی‌ای بود ناظر به زندگی زمینی؛ و از امور آسمانی هیچ نگفت؛ و اکنون امور آسمانی را به خاطر عظمتشان با سوگند مورد توجه قرار داد. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص426[22])

ب. این بحث به نوعی ثمره بحث‌های قبل است، نه ادامه آنها؛ یعنی در آیات قبل هشدارهایی می‌داد برای جدی گرفتن پیام خدا و پرهیز دادن مشرکان از رویگردانی از حق و حقیقت؛ و آن هشدارها را با آیه «فسبح باسم ربک العظیم» جمع‌بندی کرد؛ و اکنون دارد سراغ اصل و منبع این پیام و حقیقت قرآن می‌رود؛ پس مطلب را با سیاقی کاملا متفاوت (سوگند) آغاز می‌کند.

ج. ...

 

3) «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ»

حکایت

فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، (سید بن طاووس) ص108-109

الحدیث الخامس و العشرون فیما روی عمن قوله حجة فی العلوم بصحة علم النجوم نقلناه من کتاب نزهة الکرام و بستان العوام تألیف محمد بن الحسین الرازی و هذا الکتاب خطه بالعجمیة فکلفنا من نقله إلى العربیة فذکر فی أواخر المجلد الثانی منه ما هذا لفظ من عربه:

وَ رُوِیَ أَنَّ هَارُونَ الرَّشِیدَ أَنْفَذَ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع مَنْ أَحْضَرَهُ. فَلَمَّا حَضَرَ قَالَ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ یَنْسِبُونَکُمْ یَا بَنِی فَاطِمَةَ إِلَى عِلْمِ النُّجُومِ وَ إِنَّ مَعْرِفَتَکُمْ بِهَا جَیِّدَةٌ؛ وَ فُقَهَاءُ الْعَامَّةِ یَقُولُونَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ «إِذَا ذُکِرَ أَصْحَابِی فَاسْکُتُوا وَ إِذَا ذُکِرَ الْقَدَرِ فَاسْکُتُوا وَ إِذَا ذُکِرَ النُّجُومُ فَاسْکُتُوا»؛ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ کَانَ أَعْلَمَ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِ النُّجُومِ، وَ أَوْلَادُهُ وَ ذُرِّیَّتُهُ الَّتِی تَقُولُ الشِّیعَةُ بِإِمَامَتِهِمْ کَانُوا عَارِفِینَ بِهَا.

فَقَالَ لَهُ الْکَاظِمُ ع: هَذَا حَدِیثٌ ضَعِیفٌ وَ إِسْنَادُهُ مَطْعُونٌ فِیهِ. وَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ مَدَحَ النُّجُومَ؛ فَلَوْ لَا أَنَّ النُّجُومَ صَحِیحَةٌ مَا مَدَحَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْأَنْبِیَاءُ ع کَانُوا عَالِمِینَ بِهَا: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِهِ ع «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ» فَلَوْ لَمْ یَکُنْ عَالِماً بِالنُّجُومِ مَا نَظَرَ فِیهَا وَ لَا قَالَ إِنِّی سَقِیمٌ؛ وَ إِدْرِیسُ ع کَانَ أَعْلَمَ أَهْلِ زَمَانِهِ بِالنُّجُومِ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَقْسَمَ فِیهَا بِکِتَابِهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ» وَ فِی قَوْلِهِ بِمَوْضِعٍ آخَرَ «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» یَعْنِی بِذَلِکَ اثْنَیْ عَشَرَ بُرْجاً وَ سَبْعَ سَیَّارَاتٍ وَ الَّذِی یَظْهَرُ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ هِیَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى؛ وَ بَعْدَ عِلْمِ الْقُرْآنِ لَا یَکُونُ أَشْرَفَ مِنْ عِلْمِ النُّجُومِ وَ هُوَ عِلْمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِیَاءِ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِیهِمْ «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» وَ نَحْنُ نَعْرِفُ هَذَا الْعِلْمَ وَ مَا نُنْکِرُهُ.

فَقَالَ هَارُونُ: بِاللَّهِ عَلَیْکَ یَا مُوسَى هَذَا الْعِلْمُ لَا تُظْهِرُوهُ عِنْدَ الْجُهَّالِ وَ عَوَامِّ النَّاسِ حَتَّى لَا یُشَیِّعُوهُ عَنْکُمْ وَ تُنْفِسُ الْعَوَامُّ بِهِ وَ غُطَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ ارْجِعْ إِلَى حَرَمِ جَدِّکَ.

ثُمَّ قَالَ هَارُونُ: بَقِیَتْ مَسْأَلَةٌ أُخْرَى، بِاللَّهِ عَلَیْکَ أَخْبِرْنِی بِهَا.

قَالَ سَلْ.

قَالَ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ وَ بِحَقِّ قَرَابَتِکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنْتَ تَمُوتُ قَبْلِی أَمْ أَنَا أَمُوتُ قَبْلَکَ؛ فَإِنَّکَ تَعْرِفُ هَذَا مِنْ عِلْمِ النُّجُومِ؟

فَقَالَ لَهُ مُوسَى آمِنِّی حَتَّى أُخْبِرَکَ.

فَقَالَ لَکَ الْأَمَانُ.

قَالَ أَنَا أَمُوتُ قَبْلَکَ؛ مَا کُذِبْتُ وَ لَا أَکْذِبُ وَ وَفَاتِی قَرِیب‏.

 

 

 


[1] سند حدیث در کافی بدین صورت است: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ بَکْرِ ...

[2] با این عبارت:‌عن الصادق ع حُمَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَتَاهُ جِبْرِیلُ ع یَعُودُهُ وَ قَالَ «بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ وَ بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِیکَ مِنْ کُلِّ دَاءٍ یَعْنِیکَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِیکَ بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِیکَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى.»

[3] . با این عبارت:‌عن الصادق ع حُمَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ «بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِیکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بِسْمِ اللَّهِ أَشْفِیکَ بِسْمِ اللَّهِ مِنْ کُلِّ دَاءٍ یَعْنِیکَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَافِیکَ بِسْمِ اللَّهِ خُذْهَا فَلْتَهْنِیکَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» لَتَبْرَأَنَّ بِإِذْنِ اللَّهِ.»

[4] . و قیل أن لا تزاد فی القسم فیقال لا و الله لا أفعل و قال امرؤ القیس: «لا و أبیک ابنة العامری / لا یدعی القوم أنی أفر» و المعنى و أبیک و قیل أن المعنى لا أقسم على هذه الأشیاء فإن أمرها أظهر و آکد من أن یحتاج فیه إلى الیمین عن أبی مسلم.

[5] . ثم أکد سبحانه ما تقدم ذکره بقوله «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» و لا زائدة و المعنى فأقسم عن سعید بن جبیر

[6] . و قوله: فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ قال: معناه فأقسم بمواقع النجوم‏.

[7] . قرأ الجمهور: فَلا أُقْسِمُ، فقیل: لا زائدة مؤکدة مثلها فی قوله: لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْل الْکِتابِ‏» و المعنى: فاقسم. و قیل: المنفی المحذوف، أی فلا صحة لما یقول الکفار. ثم ابتدأ أقسم، قاله سعید بن جبیر و بعض النحاة و لا یجوز، لأن فی ذلک حذف اسم لا و خبرها، و لیس جوابا لسائل سأل، فیحتمل ذلک، نحو قوله لا لمن قال: هل من رجل فی الدار؟ و قیل: توکید مبالغة ما، و هی کاستفتاح کلام شبهه فی القسم، إلا فی شائع الکلام القسم و غیره، و منه. فلا و أبی أعدائها لا أخونها و الأولى عندی أنها لام أشبعت فتحتها، فتولدت منها ألف، کقوله: أعوذ باللّه من العقراب و هذا و إن کان قلیلا، فقد جاء نظیره فی قوله: «فَاجْعَلْ أَفْئِیدَةً مِنَ النَّاسِ» بیاء بعد الهمزة، و ذلک فی قراءة هشام، فالمعنى: فلأقسم، کقراءة الحسن و عیسی

[8] . و یجوز أن یکون لا ردا لما یقوله الکفار فی القرآن من أنه سحر و شعر و کهانة ثم استأنف القسم فقال أقسم.

[9] . و اختلف فی معنى «بِمَواقِعِ النُّجُومِ» فقیل هی مطالع النجوم و مساقطها عن مجاهد و قتادة.

[10] . اخرج عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر عن مجاهد رضى الله عنه فی قوله فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ قال نجوم السماء

و أخرج عبد بن حمید و ابن جریر عن قتادة رضى الله عنه فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ قال بمساقطها قال و قال الحسن رضى الله عنه مواقع النجوم انکدارها و انتثارها یوم القیامة.

و أخرج عبد بن حمید عن الحسن رضى الله عنه فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ قال بمغایبها.

و أخرج عبد الرزاق و ابن جریر عن قتادة رضى الله عنه فی قوله فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ قال بمنازل النجوم.

[11] . المسألة الرابعة: مواقع النجوم ما هی؟ فنقول: فیه وجوه الأول: المشارق و المغارب أو المغارب وحدها، فإن عندها سقوط النجوم الثانی: هی مواضعها فی السماء فی بروجها و منازلها الثالث: مواقعها فی اتباع الشیاطین عند المزاحمة الرابع: مواقعها یوم القیامة حین تنتثر النجوم.

[12] . و قیل هی الأنواء التی کان أهل الجاهلیة إذا مطروا قالوا مطرنا بنوء کذا فیکون المعنى فلا أقسم بها و روی عن أبی جعفر و أبی عبد الله (ع) أن مواقع النجوم رجومها للشیاطین و کان المشرکون یقسمون بها فقال سبحانه فلا أقسم بها.